بگذار صادقانه بگويم كه دوستان ، چنديست و، چند، ماه است كه مرده ام در پرسه هاي خيالِ، انديشه ي خدا،بهتر بگويمتان اينجاست كه مرده ام اينجا كه صاعقه بر، تقدير حال من ، تابير دست سرنوشت در كبريا كند محشرنمي شوداينجا،ازحال من چرا؟ وقتي من اين همه روزهاست كه مرده ام ؟ در هاله هاي خيالم ابهام ميزند ، شايد هنوز به بستر برزخ شناورم ! برگردوبنگرازاين حال ، كه بي شرف،درانسدال نگاهت، سال هاست كه مرده ام در حصر فاصله هاي دنياي هائلم، مشرق نشين دوزخُ، صحراي محشريم ! اماسوقوط مي كنم بنگرخداي من ، در مسلك هُبوط تو بارهاست كه مرده ام. من از تبار رانده ي ارديبهشت گان ، غربي ترين طوايف ارديجهنمم . برگردوبنگرازاين حال ، كه بي شرف،درانسدال نگاهت، سال هاست كه مرده ام